کریم شیک ترین و قشنگ ترین نام جهان

 

اگر از انسانهای فرهیخته سوال شود پاسخ این است که کریم شیک ترین نامی است که امروزه در میان فرزندان آدم استفاده می شود  

 

کریم در عربی زیبائی و بزرگی را به اذهان انسانها متبادر می کند به طوری که مثلی این چنین بر جا می ماند که : 

الکریمُ کـــــــ ریم یعنی کریم مانند ریم « آهو » زیبا یا دوست داشتی یا چابک و ... است   

 

معنی کلمه کریم :  

 

جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ):  

بزرگوار - بخشنده  

 

البته ناگفته نماند بعضا منقول است که گذاشتن این نام بر روی افراد عادی کراهت درد که به نظر می سد به این دلیل باشد که امکان به جا آوردن احترام و رعایت حرمت و شأن این نام از طرف خود شخص و اطرافیان کمتر هست 

 

اما در مجموع چیزی که عیان است این است که کریم شیک ترین و قشنگ ترین نام جهان است و این با خیالات عوامانه ای که بعضی ها در سر می پرورانند همخوانی ندارد چرا که آنها در سینما و تلوزیون و از طریق رسانه های مختلف سعی در تحقیر این نام تحقیر ناشدنی دارند کار عبثی که از آب در هاون کوبیدن و به گل خورشیدن اندودن بی خود تر و ابلهانه تر است 

 

به امید روزی که شاهد رعایت حرمت این نام قدسی و آسمانی از طرف همه باشیم 

 

 

در ادامه مطلب شرح و تفسیر واژه کریم در لغت نامه دهخدا آمده است

 


  

  

 

حاشیه های بر کلمه کریم از لغت نامه دهخدا :

 

شرح : جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ):

هر آن کریم که فرزند او بلاده بود

شگفت باشد و او از گناه ساده بود.  

 

رودکی .

احمد گفت : خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشیر گفتی . (تاریخ بیهقی ). از وی دریافته تر و کریمتر و حلیمتر پادشاه کسی ندیده بود. (تاریخ بیهقی ). و بوالقاسم خلیک که ندیم امیر یوسف بود مردی ممتع و بکارآمده هم خدمت کسی نکردو کریم بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 254). اکنون کارها یک رویه شد و پادشاهی کریم و حلیم ... بر تخت نشست . (تاریخ بیهقی ).

وگر کریم شود آرزوت نام و لقب

کریم وارت فعل کرام باید کرد.

 

ناصرخسرو.

مر مرا در میان قافله بود

دوستی مخلص وعزیز و کریم .

ناصرخسرو.

یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد. (کلیله و دمنه ).

درگذرنده از گناه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بخشاینده . بخشنده . باکرم . سخی . ج ، کرماء،کرام . (فرهنگ فارسی معین ). بارحم . رحیم . آمرزنده . (از ناظم الاطباء). صاحب کرم . گفته اند که کریم اطلاق شودبر جواد کثیرالنفع و همچنین اطلاق شود بر نیکوترین هر شیئی کما قیل : الکریم صفة مایرضی و یحمد فی بابه . صفوج . (از اقرب الموارد). مقابل لئیم . (یادداشت مولف ): لئیم را از دیدار کریم ... ملال افزاید.(کلیله و دمنه ).

پادشاها تو کریمی و رحیمی و غفور

دست ما گیر که درمانده بی بال و پریم .

خاقانی .

چون کریمان کز عطای داده نسیانشان بود

عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند.

خاقانی .

پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده

ماکیان بر در کنند و گربه در زندان سرا.

خاقانی .

ترا از حیات کریمان چه سود

که از مردن بخل ورزان بود.

خاقانی .

خدای تعالی فضل عظیم و صنع جسیم و لطف کریم خود را شامل حال و کافل روزگار خیرآثار او فرماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 46). درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می سوخت ... کسی گفتش چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم . (گلستان ).

کریمان را به دست اندر درم نیست

درم داران عالم را کرم نیست .

سعدی .

ور کریمی دوصد گنه دارد

کرمش عیبهافروپوشد.

سعدی .

آن کریم است کو چو ابر بهار

چون بریزد بخندد آخرکار.

مکتبی .

-رجل کریم ;یعنی مرد سخی بخشنده و گفته اند: کریم کسی است که سود رساند بلاعوض و کرم افاده آنچه راست که سزاوار است بدون عوض پس آنکه مال بخشد بعوض جلب نفع یا خلاص از ذم کریم نیست . (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ).

نیکوکار. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). بزرگوار. (مهذب الاسماء از یادداشت مولف ). ج ، کرام ، کرماء. (مهذب الاسماء). بلندهمت . باجلال . مهربان خیرخواه . نیک اندیش . نیک نهاد. سلیم النفس . باملاطفت . (ناظم الاطباء): و سزد از جلالت آن جانب کریم که رسولان را آنجا دیر داشته نیاید. (تاریخ بیهقی ). ابوالقاسم ... و قاضی بوطاهر را... به رسولی نامزد کرده می آید تا بر آن دیار کریم ... آیند. (تاریخ بیهقی ).

کریم دولت و دین آصف سلیمان جاه

جهان لطف و سپهر کرم حبیب اللّه .

(حبیب السیر ج 3 ص 2).

-کریم السجایا ; نیکوخصال . نیک خصلت:  

 

مانند این شعر در مدح رسول خدا

کریم السجایا جمیل الشیم

نبی البرایا شفیع الامم .

سعدی (بوستان ).

-کریم الشیم ; نیک خصال . نیک خصلت . کریم السجایا:

داد ببین تا کجاست فضل ببین تا کراست

کیست عظیم انفعال کیست کریم الشیم .

منوچهری .

-کریم الطرفین ; کسی که اجداد و پدران مادری و پدری بزرگوار دارد. (یادداشت مولف ) (منتهی الارب ): و خواجه بونصر کهتر برادر بود، اما کریم الطرفین بود. (تاریخ بیهقی ). از هر دو جانب کریم الطرفین و پیوسته ملوک جهانی . (قابوسنامه ). و فخر حسینیان بر حسنیان از این است که جده ایشان شهر بانویه بوده است و کریم الطرفین اند. (فارسنامه ابن البلخی ص 4).

-

نزد شعرا آن است که جزء آخر مصراع شعر را چنان آرند که جزء اول مصراع تواند شد، مثلاً در این ابیات :

زهی بر دولت میمونت از این حکم

جهانداری ترا زیبد که مثل خویش کم داری

نه همسر با تو کس زاقران نه همدستت

درین دوران نظیر تو ندیدم در نکوکاری .

(یادداشت مولف ).

-کریم العفو ; بخشنده عفو و از صفات خدای تعالی است:

یا کریم العفو ستارالعیوب

انتقام از ما مکش اندر ذنوب .

مولوی .

-کریم النفس ; نیک نفس . که نفسی کریم دارد: ملک زوزن را خواجه ای بود کریم النفس نیک محضر. (گلستان سعدی ). درویش به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه مردی کریم النفس و نیک محضر بود. (گلستان سعدی ).

-کریم جبلت ; که جبلتی کریم دارد.که طبعی و نهادی بزرگوار دارد: آنگاه دایه مستقیم بنیت معتدل هیات لطیف طبیعت کریم جبلت بیاوردند. (سندبادنامه ص 43).

گرامی . (یادداشت مولف ). رجوع به گرامی شود.

(اِخ ) از اسماء حسنی است . (از اقرب الموارد). از صفات خدای تعالی است . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از نامهای خدای تعالی است . (السامی فی الاسامی ):

فردا هم از شفاعت او کار آن سرای

در حضرت کریم تعالی برآورم .

خاقانی .

راه نومیدی گرفتم رحمتم دل می دهد

کای گنه کاران هنوز امید عفو است از کریم .

سعدی .

شنیدم که در روز امید و بیم

بدان را به نیکان ببخشد کریم .

سعدی .

من بنده نعمت کریمم

پرورده نعمت قدیمم .

سعدی .

هنوز ار سر صلح داری چه بیم

در عذرخواهان نبندد کریم .

سعدی .

کریما به رزق تو پرورده ایم

به انعام و لطف تو خو کرده ایم .

سعدی .

از اسماء حضرت نبوی که به ذکر آن قرآن ناطق است . (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 101):

شفیع مطاع نبی کریم

قسیم جسیم وسیم بسیم .

سعدی .

-کتاب کریم ; یعنی زیبا در معنی و جزالت لفظ و فایده . (از اقرب الموارد).

-

مجازاً بمعنی قرآن . (از یادداشت مولف ). در جمله سی و دو نام قرآن کریم است و حقتعالی فرمود: اءًِنّه لَقرآن کریم . (نفائس الفنون ).

-وجه کریم ; یعنی خوش در حسن و جمال . (از اقرب الموارد).

کثیر. (اقرب الموارد). بسیار و طیب .(منتهی الارب ).

-رزق کریم ; یعنی کثیر. (از اقرب الموارد).

سهل و نرم . (منتهی الارب ). آسان . (ناظم الاطباء). سهل لین . (اقرب الموارد).

-احجار کریمه ; سنگهای گرانبها. (از یادداشت مولف ).

-قول کریم ; سخن سهل ونرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

-نبات کریم ; یعنی سودمند و پرنفع. (از اقرب الموارد).

(اِ) پرنده ای است و این نام وی بدان جهت است که پیوسته «یاکریم » گوید. (از اقرب الموارد). از انواع کبوتر و آن دست آموز باشد و ظاهراً تعبیر به «یاکریم » از صوت این پرنده شده است . رجوع به یاکریم شود.

در بیت ذیل معنی کلمه روشن نیست وممکن است کلمه دگرگون شده کلمه دیگری باشد:

موج کریمی [ ؟ ] برآمد از لب دریا

ریگ همه لاله گشت از سر تا بون .

دقیقی .

 

  

 

کریم - [ vdl ] - [ ] 

آوا : ک َ 

نوع لغت : اِخ 

فینگلیش : 

شرح : کریمخان زند پسر ایناق. از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادقخان بزرگ طایفه زند شد در 1162 ه' . ق. به سپاه ابراهیم خان ، برادرزاده نادرشاه پیوست ، چون ابراهیم به دست شاهرخ نوه نادر کشته شد کریمخان قدرتی یافت وسرانجام بر علیمرادخان بختیاری و محمدحسن خان قاجار و آزادخان افغان و فتحعلیخان افشار پیروز شد و به استثناء آزادخان دیگر رقیبان او کشته شدند. علیمرادخان پس از شکست از کریمخان زند از شیراز به کرمانشاه رفت و شاه اسماعیل سوم که قبلاً به پادشاهی نشسته بود به کریمخان پیوست (1165 ه' . ق.) و کار کریمخان بالا گرفت و چون خویشتن را وکیل وی کرده بود به وکیل معروف شد. علیمرادخان در کرمانشاه سپاهی فراهم آورد و به مقابله کریمخان شتافت ، اما در ناحیه بیل آور شکست خورد و به دست محمدخان زند کشته شد. محمدخان از بزرگان زندیه بود که از کریمخان روی گردان شده و به علیمرادخان پیوسته بود. اما پس از کشتن علیمرادخان مورد عفو کریمخان قرار گرفت . پس از این واقعه ، کریمخان برای دفع محمدحسن خان به گرگان لشکر کشید، اما کاری از پیش نبرد. در این میان ، شاه اسماعیل سوم به اردوی محمدحسن خان پیوست و او را نایب السلطنه کرد، بدین جهت شکست در سپاه کریمخان افتاد و به اصفهان عقب نشست . در نبرد دیگری که در سال 1171 ه' . ق. درگرفت ، کریمخان از اصفهان به شیراز رفت و متحصن شد. اما سپاه محمدحسن خان نتوانست محاصره شیراز را ادامه دهد و ناچار به استراباد بازگشت و در جنگی به دست شیخ علیخان زند کشته شد. از رقبای دیگر کریمخان آزادخان افغان سردار سپاه نادر بود که داعیه سلطنت داشت . در 1167 ه' . ق. در نبردی که میان او و کریمخان در ناحیه بروجرد درگرفت کریمخان شکست خورد، اما سرانجام کریمخان بر او غلبه کرد و او در 1175 ه' . ق. خود را تسلیم کریمخان کرد و تا آخر عمر مورد محبت خان زند بود. در سالهای 1174 و 1175 ه' . ق. کریمخان به دفع فتحعلیخان افشارآرشلو پرداخت . ابتدا در ناحیه قره چمن از وی شکست خورد، اما سرانجام بر وی غلبه کرد و فتحعلیخان به ارومیّه گریخت . کریمخان 9 ماه ارومیّه را محاصره کرد و در 1167 ه' . ق. فتحعلیخان تسلیم شد و مورد محبت او قرار گرفت ، اما چون سوء نیت وی بر کریمخان مسلم شد امر به کشتن او داد. در 1177 ه' . ق. والی بغداد به تحریک مولی مطلب مشعشعی به خوزستان تاخت . کریمخان به خوزستان رفت و طایفه آل کثیر و کعب را سرکوب کرد و لشکری به سرکردگی صادقخان برادر خویش به بصره فرستادو آنجا را تصرف کرد. پس از این به تنظیم امور پرداخت و در آباد کردن شیراز کوشش بسیار نمود و سرانجام در 1193 ه' .ق. در شیراز درگذشت . مدت سلطنتش سی سال وهشت ماه و نه روز بود. کریمخان تنومند، قوی هیکل ، نیرومند، شجاع و رئوف بود و با پیروان مذاهب مختلف به عدل رفتار می کرد. در لباس تکلف نمی کرد و گاهی لباسش مندرس می نمود. خود را به جواهر نمی آراست شبها مجلس عیش می آراست و شراب می خورد، اندک می خوابید و روزی دو بار سلام عام می داد مسکوکات وی نقشی چنین داشته است :

تا زر و سیم در جهان باشد

سکه صاحب الزمان باشد

که در بالای آن کلمه یا کریم نقش کرده بودند. سجع مهر وی این بوده است : یا من هو به رجاء کریم . (از تاریخ رجال ایران بامداد ج 3 صص 168-175). رجوع به همان کتاب ، مجمل التواریخ گلستانه ، تاریخ ایران سایکس ج 2 صص 399-409، تاریخ ایران سرجان ملکم و تاریخ ایران عباس اقبال شود.

  

 

کریم - [ vdl ] - [ ] 

آوا : ک َ 

نوع لغت : اِخ 

فینگلیش : 

شرح : حاج میرزا کریم امام جمعه نوه حاج میرزا جواد. از مجتهدان معروف تبریز در دوره قیام مشروطه خواهان است . رجوع به تاریخ مشروطیت ایران شود.